آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

آروین من

جملات فعل دار

فکر کنم تنها چیزیت که من اصلا روش وسواس نداشتم حرف زدنت بود. نفس مامان دو سال و سه ماهه بودی که در یک بعدازظهر رسما شروع به حرف زدن کردی ولی کلماتی گفتی که منو و بابات رو شگفت زده کرد. حالا کمتر از یکی دو ماه گذشته جملات رو کاملا فعل دار می گی و ضمایر ملکی رو هم درست به کار می بری. همه چیز رو می شناسی و کمتر کلمه ای هست که لازم باشه بهت یاد بدم. حالا دیگه شعر هم می خونی و بیشتر از همه کتاب های شیموی آقای کشاورز رو دوست داری. کتابهای وسایل نقلیه رو هم که دیگه نگو. راستی چرا پسر بچه ها اینقدر ماشین دوست دارن؟ با وجود این همه ماشینی که داری و من و بابات همیشه می ترسیم که بالاخره کار دستمون بده و بره زیر پایمون و سقوط آزاد، باز هم وقتی می ریم اس...
18 خرداد 1391

خواب فرشته

وقتی که بچه ای خوابیده، نگاهش کنید. پاک تر و معصوم تر و آرامش بخش تر از اون چهره چیزی رو می تونید تصور کنید؟ انگار فرشته ها دارن دور بچه ها پرواز می کنن.  عزیز مامان تو هم وقتی می خوابی مامان دلش برات تنگ می شه. آخه تو خیلی بامزه می خوابی. وقت خواب معمولا به یه چیزی گیر می دی از سلطان جنگل شیر گرفته تا توپ، شکل دایره، ماشین، کامیون، آقا گیتاری، باطری!!!، کلید ماشین، قاشق فالوده، پووووول و سکه و ...... خیلی چیزای دیگه که یادم نمیاد.  از بین عروسک هات فقط با چندتاشون رفیقی: قارقار، عروسک سیاهی که خاله ساره برات آورده و چندتا مسافرت هم باهامون همسفر بوده، یه قارقار دیگه که خاله پانته آ بهت داده، بارنی که عشقت بهش دیوان...
11 خرداد 1391

تغییر چهره

سال گذشته در برابر بابات مقاومت کردم و نذاشتم موهات رو با ماشین بزنه. اما امسال دیگه نتونستم در برم خصوصا که تو حسابی گرمایی هستی و توی فصل های گرم موقع خواب سرت خیلی عرق می کنه. موهات رو از ته زدیم و تو رضایت کامل داری چون نه دیگه تند تند بلند میشن که هی بریم سلمونی نه توی چشات هستن و دیگه اینکه از دست شونه زدن های بی امان بابا هم قصر در رفتی. بابا هم که راه می ره سرت رو می بوسه و قربون صدقه ات می ره خیلی با کله کچلت حال می کنه. اما من، حسابی کلافه ام. قیافه ات برام خیلی عجیب شده و حسابی مظلوم، به قول بابات شیطنتت رفته. اما من با این چهره جدیدت اصلا کنار نمیام همش منتظرم زودتر موهات دربیاد......
6 خرداد 1391

عاشقانه های پدر و پسر

1- شبهایی که مریض هستی بجای اینکه دوست داشته باشی پیش من بخوابی، خوابیدن پیش بابا بهت آرامش می ده (مامانم که باید روی زمین بخوابه) 2- همیشه دوست داری با بابا غذا بخوری خیلی از غذا خوردن با من لذت نمی بری. 3- وقتی تنهایی با بابا می ری بیرون با یه احساس غرور از من خداحافظی می کنی که یعنی مرذونه داریم میریم تو بمون خونه. 4- اگه من و بابات بحث کنیم سریع طرف اونو می گیری حتی اگه یه توی کمی بلند به بابات بگم منو می زنی!!!!! 5- وای به اون روزی که جایی بخوابیم که بابا نباشه و تو هم زمینه بهانه گیری داشته باشی .... 6- وقتی بابا میاد زودتر از اینکه از در بیاد تو اعلام می کنی!!!!!!!!!!! خیلی عجیبه برام من هیچوقت نفهمیدم چه جوری اینو می فهمی چ...
6 خرداد 1391

واژه نامه آروین

نیفر یعنی نیلوفر  بابا دایوش یعنی بابا داریوش بابا سیوش یعنی بابا سروش  عبق یعنی عقب سیخ یعنی خیس و بلعکس خیس یعنی سیخ  کفیث یعنی کثیف تمدیل یعنی تردمیل  تراتور یعنی تراکتور مسلسل یعنی مثلث اضلاع یعنی متوازی الااضلاع تیوی یعنی کیوی عصبنی یعنی عصبانی ( آخه تو و پسرداییت توی عصبانی کردن بزرگترها تبحر دارید) بفماییید یعنی بفرمایید ا خ م ق یعنی ا ح م ق ( مامان جون امیدوارم این اولین و آخرین کلمه بدی باشه که می گی) تفادص یعنی تصادف     ادامه دارد
6 خرداد 1391

قهرمان من

آقای کوچک من، توی این هفته چند بار منو شگفت زده کردی. اینکه وقتی پیش آقای دکتر بودی اصلا گریه نکردی و وقتی رفتیم سلمونی هنوز من از در وارد نشده بودم تو با شجاعت وصف نشدنی رفتی و نشستی روی صندلی و آقای آرایشگر که تو رو می شناخت با چشمای متعجبش تو رو نگاه می کرد. با اینکه این بار کار سخت تر بو و سرت ماشین شد اصلا گریه نکردی. هر از چند گاهی بقض می کردی که اشا می گفت الان که بزنی زیر گریه، اما قربونت برم خودتو مثل یه مرد کنترل کردی. دوست دارم قهرمان من. این روزا یه فصل جدید از مریضی رو داریم پشت سر می ذاریم که امیدوارم هیچوقت تکرار نشه. مطمئنم قهرمان من این دوره رو هم با موفقیت پشت سر می ذاره. 
4 خرداد 1391

زندگی ما

عزیز مامان، از وقتی وارد زندگی ما شدی، شیرینی وجودت همه زندگیمون رو پر کرده و تو شدی همه زندگی مامان و بابا. ببخش اگه دیر شروع به نوشتن خاطراتت کردم. اما از حالا به بعد می خوام اونها رو ثبت کنم تا وقتی بزرگ شدی بدونی چه لحظات خوبی رو برای ما خلق کردی.  خدایا از این همه لطفت ممنونم. از اینکه خانواده خوشبختی هستیم ممنونم.    ...
2 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد