آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

آروین من

فانتزی

1397/2/1 6:37
نویسنده : مامان آروین
139 بازدید
اشتراک گذاری

عاشق جمعه هام. حتی بیشتر از شنبه و یکشنبه که تعطیله دوستش دارم.

امروز صبح زحمت ناهار بردن هم نداشتم چون که مهمون بانک بودیم امروز. امروز یک کم احساس راحت تری کردم توی این جلسات مدیران. درست کمتر از سه ماه پیش وقتی که از کارم خیلی شاکی بودم بخودم می گفتم دیگه توی سن من، باید یک کار مدریریتی داشته باشمخندونک. خدا انگار صدام رو شنید ..... خلاصه که امروز یک کم احساس راحت تری توی این جلسات مدیریتی که همیشه هم سه چهار نفر دیگه اونور تلفن حضور دارن و زر می زدن داشتم. زر چون وقتی با لهجه مسخره امریکایی و با سرعت تمام بلغور می کنن من رسما گیج می زنمگیج

بعد از خوش و بش و خداحافظی آخر هفته با همکارا انگار می خوام به سمت خونه پرواز کنم. 

رادیو آهنگ it's friday night turn the radio on رو گذاشته. با سرعت از فرعی ها رد میشم سرسبزی برگهای تازه دراومده بهاری مستم کرده که سر چهارراهه خیابونم پشت چراغ قرمز باید وایستم. برای دومین بار امروز یاد خواهرم میفتم. آخرین روز بودنش اینجا توی کافه سر خیابونمون صبحانه خوردیم. چقدر بودنش انجا خوب بود. هنوز رفتنش رو به یه ایالت دیگه که دو ساعت فقط اختلاف زمانی داره باور نکردم. نمی دونم چرا فکر می کردم خیلی بیشتر اینجا می مونن و من به یکی از فانتزی های زندگیم می رسم. 

فانتزی زندگی من این بود که خواهرم بچه دار شه و من بتونم توی بزرگ کردنش کمکش کنم. من سه تا برادرزاده ماه دارم. عاشقشونم اما به خودم هیچوقت اجازه ندادم توی کار مادر و بدراشون دخالت کنم. اما خواهرزاده عین بچه خودم آدم می مونه. دخالت که سهله ...

امیدوارم همه خواهرا همیشه پیروز و شاد باشن هرجا که هستن .

پسندها (3)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد