اولین شکایات

چقدر این باباها خونسردن!!!! وقتی می بینه عصبانی هستم، می گه: مامان منو صدا می کردن مدرسه چون من سر یه بچه رو شکونده بودم حالا تو ناراحتی که چرا یکی رو هول داده؟؟!!!!!!!!!

 خدایا منطق این مردا رو شکر .....

صبح گذاشتمت کلاس و وقتی اومدم دنبالت یه مامانی بهم گفت که دخترش دوروزه پشتش درد می کنه و امروز تو رو نشون داده که هلش دادی. اگرچه دختره خیلی کوچیکه و بعید نیست که موقع بازی حواستون نبوده. هنوز جواب اونو نداده بودم که مربیت صدام کرد که آروین امروز خسته است و جند دقیقه زودتر می خواد بره خونه.  با صورت برافروخته و کیف آویزون اومدی بیرون و گفتی مامان کیان منو زده! حالا کیان از تو کوچکتره من مطمئنم که تو هم بی جواب نذاشتی و فرمایش مربی هم اینو تایید می کنه: " آروینم به اندازه خودش زده." خدا رو شکر اینو آروم می گه و مامان کیان فقط صدای تو رو شنیده و داره ازت دلجویی می کنه. منم که دیگه اعصاب ندارم زود راهت می اندازم که بریم. 

توی ماشین به خودم می گم من با توی شیطون چه کنم؟ جلوی مامانا ازت طرفداری کنم ولی من که بچه خودم رو می شناسم. همین چند روز پیش با دماغ زخمی اومدی خونه. با پسر همسایه دعوا کرده بودی. تازه صبح هم که پا شدی بدون اینکه به من بگی سرخود رفته بودی خونشون و من یه سکته زده بود. چون در خونه باز بود و تو نبودی... 

آخه بچه تو از الان اینقدر چموش باشی من دو روز دیگه چه جوری از پست بربیام؟؟؟؟

خدایا چقدر دلم پره از دست این پسرک...