آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

آروین من

مهمونی

1391/6/18 1:10
نویسنده : مامان آروین
164 بازدید
اشتراک گذاری

فردا باید مهمون برامون بیاد. آشپزخونه حسابی تمیزه. همینطور یخچال و ... صندلی روگذاشتی زیر پات و رفتی آب بخوری از یخچال. منم حسابی درگیر میوه شستنم. یه هویی از سکوت تو و شرشر آب یادم می افته که تو داشتی آب می خوردی!! اما وای چه دیر . با یه دستت شاسی آب یخچال رو نگه داشتی و دستت دیگه ات رو داری زیر آب می شوری و از یخچال گذشته و کف آشپزخونه رو هم پر کرده و داره شر شر توی چاه میریزه. یه جبغ بنفش و باز پاک کردن و پاک کردن و پاک کرده.

 

گذاشتمت توی تخت پارک و درت رو بستم تا بتونم با خیال راحت برنج پیمونه کنم و پاک کنم. گلوله گلوله اشک می ریزی و من این اشک تمساح رو بازم باور می کنم و می زارم بیای کمکم. چند دقیقه بعد فرش با یک حرکت تو پر از برنجه و باز جیغ بنفش و جارو کردن و جارو کردن و جارو کردن.

 

توی بازی های قشنگت تلفن می زنی به دوستت آقا مجید!

آروین: فردا بیا خونمون باهات بازی کنم. اووو ببخشید پشت خطی دارم بعدا تلفن می زتم!!!!!!!!!!!! الو بابا خوبی اوووو ببخشید پشت خطی دارم خداحافظ . انو ( الو) ........

و قربون صدقه رفتن و قند توی دل آب شدن و عاشق تر شدن.

 

خدایا شکرت بابت این لحظه های قشنگ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد