30 اسفند 1395
30 اسفند 1395 دیروز صبح، بعد از آخرین جارو و مرتب سازی شب عید و چیدن سفره هفت سین، می زنیم بیرون و خریدهای عیدمون رو شروع می کنیم، لباس و کفش نو برای آروین و چند تا چیز نو برای خودمون. با خرید گل سنبل از بازارچه ایرانی و دیدن دوستان و کوتاهی موی آروین تقریبا کارای شب عیدمون تموم میشه. فقط می مونه خرید ماهی قرمز و میوه که اونم امروز پدر و پسر باهم میرن انجامش بدن و من از تنهایی بدست اومده استفاده می کنم تا کمی به درون خودم برگردم.
امروز صبح همسر خوشحال بود ولی مثل همیشه ته شادیش گفت امسال سومین سالیه که ایران نیستیم.
و من به عقب برمی گردم به سه سال پیش که توی هواپیما نشستیم و با چند تا چمدون قدم در راه ناشناخته گذاشتیم. حالا می پرسم آیا ترک کردن ساحل آرامشمون و سفر در یک دریای گاه طوفانی برای من چه نتیجه ای داشته؟؟؟؟
می تونم بگم رنگ لحظه هام عوض شدن. همه رنگ ها پر رنگ تر. رنگ شادی پررنگ تر و رنگ سختی و دلتنگی هم پررنگ تر.
حالا اینکه هرکسی کدوم رو بیشتر ترجیح میده به شخصیت آدمها بستگی داره. ولی من این پررنگی ها رو دوست دارم البته الان. امیدوارم وقتی سنم بالاتر میره رنگ ها پخته تر و یکسان تر بشن و زندگیم ثبات بیشتری داشته باشه. ولی توی این سن ترجیح می دم زندگی رو با همه رنگ هاش تجربه کنم.
امیدوارم سال جدید سالی سرشار از شادی، تندرستی، آرامش و پیروزی برای همه باشه. سالی رنگارنگ و رنگین کمانی...........
