آروینآروین، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

آروین من

داشته هایم

1396/9/28 8:57
نویسنده : مامان آروین
157 بازدید
اشتراک گذاری

نمی دونم چرا ما آدما همیشه به یه تلنگر احتیاج داریم تا یک کم چشم از نداشته هامون برداریم و توی دلمون چشن کوچیکی با داشته های بزرگمون بگیریم.

دوست ندارم از اون تلنگر بگم ولی جشن کوچیک دل من شاید خنده دار باشه ولی برای خودم لذت بخشه.

یه بابای خسته که به زور چشماش رو باز نگه داشته و روی مبل لم داده و با چشمای بسته نت های پسری رو روی پیانو دنبال می کنه و سعی می کنه آهنگ ایرانی (خوابهای طلایی ) رو به آروین یاد بده.

و من پشت لب تاپ و میز پر از کاغذ و لیست نشستم و اولین هفته بیکاری رو بعد از دو سال و نیم کار مستمر تجربه می کنم. استرس شروع کار جدید توی هفته آینده و توی این کشور همیشه غریب وجودم رو پر کرده که اگر منطقی فکر کنم هیچ دلیل موجهی براش پیدا نمی کنم.

از ناهار امروز خیلی کم مونده برای شام پسری و اون با حسرت می گه که برای ناهار فرداش هم آش گندم می خواد و من ناراحت میشم که چرا کم پختم به جای اینکه به یاد بیام که امروز برگشتم به چند سال پیش و دوباره خانم خونه شدم و گندم و حبوبات خیس شده رو از صبح بار گذاشتم و سبزی تازه رو شستم و خرد کردم و وقتی بوی پیاز داغ و نعنا داغ توی خونم پیچید بوی خونه ایرانمون به یادم اومد و دستهایی که بجای کار هشت ساعته روی کیبورد کامپیوتر، بوی پیاز می گرفت .....

لباسم رو که عوض می کنم برم دنبال پسری با خیال راحت عطر می زنم و دیگه نگران همکارای الرژیکم نیستم. بعد از مدرسه با دوستام نیم ساعتی گپ می زنیم و بعد چند جا باید برم و کارهام رو انجام بدم.

زنگ می زنم حال عاطی جون رو بپرسم و از بابت خرمالو و انار و عناب و .... تشکر کنم. عاطفه خانم مسن مهربون ایرانی که دی کر داره و آروین رو در مواقع لزوم میذاریم پیشش . بهم میگه برای آروین کادوی کریسمس خریده برم ازش بگیرم و روز کریسمس بدم به آروین. یاد عید امسال افتادم که به آروین گفته بود باید بره عید دیدنیش و وقتی رفتیم  همه غذاهای سنتی عید رو براش پخته بود و بهش عیدی داد.

امروز تولد خواهرم هم بود. عکس گردنبندی رو که بهش کادو داده بودم گرفته بود و توی تلگرام فرستاده بود که اولین کادو امسال من...

از آهنگ تولدی هم که آروین بخاطر اون یاد گرفته بود فیلم گرفته بود برای مامان و بابام فرستاده بود و نوشته بود اینم کادوی آروین.

امروز وقتی توی گروه عکسش رو فرستادم با پیغام تبریک، نوشت: ممنون خواهر عزیزم، یک دنیا دوستت دارم.

و منم همه دنیایی رو که دارم دوست دارم: خواهر و برادرام، پسر  همسر عزیزم، مادر و پدر نازنینم، مادر شوهر مهربونم، دوستای باوفام و ....... اونقدر زیادن که الان قلبم پر شده از یادشون ....

خدایا این خوشبختی ها رو هچوقت ازم نگیر.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آروین من می باشد