عزیز مامان، تو خودت، خودت رو از پوشک گرفتی!!

پسرکم، توی مسائل تربیتی تو خودت انگار مثل یه ساعت کوک شده عمل می کنی و سرموقع و بدون لجبازی به کمک من میای. البته بماند که در کل کمی لجباز هستی. 

و اما داستان پوشک:

من یادمه که از یک ماهگی مامان پری بهت یاد داده بود وقتی که باز هستی، در حالی که یه پارچه روت هست ( برای جلوگیری از فوران فواره به اطراف) کارت رو انجام بدی و تا شش یا هفت ماهگی همیشه وقتی باز بودی بعد از چند دقیقه این تفاق می افتاد. اما به مرور من کمتر بازت گذاشتم و شما هم این عادت از سرت افتاد. تا اینکه یک سال و نیمه بودی. خیلی علاقه داشتی که با من بیای دستشویی و پوشکت رو باز می کردی. یادمه اولین بار که بهت آموزش دادم همون موقع کارت رو انجام دادی و این قدر به این کار علاقه نشون دادی که فکر کنم دست کم روزی 20 بار منو به دستشویی می کشوندی و من کم آورده بودم. توی فاز اول پروژه تصمیم گرفتم صبح ها باز باشی و بعدازظهرها پوشک. تو هم سعی می کردی با این روش هماهنگ شی. هیچوقت یادم نمی ره زمانی رو که به خودت نگاه می کردی تا ببینی بارون از شلوارت میاد یا با خیال راحت بقیه کارت رو انجام بدی. روزای اول تا اعلام می کردی یک ثانیه بعد اتفاق حادث می شد و زمانی برای طی کردن فاصله تا دستشویی نبود. اما بعد از دو هفته انگار مثانه ات آمادگی لازم رو پیدا کرد و تو با کمترین ایجاد آلودگی در منزل که من اصلا تصورش رو هم نمی کردم، چون قبلا خیلی چیزها شنیده بودم، از پوشک جدا شدی.

اما یک خاطره، یه روز من حموم بودم که یک دفعه سروصداهای تو و باباهومن رو شنیدم. قضیه از این قرار بود که بابا هومن نشسته بود و مشغول خوندن روزنامه. یه دفعه تو میای و یه شیئ تیره رنگ رو تحویل بابا می دی. بابا هم که اولین بار بود این شیئ رو می دیده از روی کنجکاوی اون رو می گیره و با خودش فکر می کنه که اصلا شبیه هیچ کدوم از عروسکات نیست!!!!!!!!!!!! بعد از نحوبل محموله متوجه می شه که .... بله این شیئ از تولیدات خودت هست .... می تونی قیافه بابا رو تصور کنی 

از اون به بعد یاد گرفتی که این اشیا آلوده هستن و قابل در دست گرفتن نیستن.... 

مامان جون من یه چیز رو دیگه می دونم. اینکه تو همیشه از من جلوتری و توی مسائل آموزشی، من در آینده خیلی مشکلی ندارم. اینو چندین بار بهم اثبات کردی. ممنون عزیزکم.