ایران من، ایران من، ای هستی و ای جان من
و من بزرگترین افتخارم ایرانی بودنم است .
در سرزمینی به قدمت تاریخ و به کهنسالی زمان که تمدنش هر انسانی را مبهوت خود می کند، من بزرگترین داده اهورایی را ایرانی بودنم می دانم.
فرزندم، می خواهم هر زمان که این نوشته را می خوانی بدانی که مادرت به ریشه و اصل خود همواره مباهات می کرده است و از اینکه متعلق به سرزمین کوروش و داریوش و نادرشاه و شاه اسماعیل و امیرکبیر و مصدق ها بوده است می بالیده.
فرزندم، تاریخ این سرزمین سرشار از شکوه و سربلندیست و خاکش آبیاری شده با غرور و جوانمردی و مردمش عجین شده با هوش و خردمندی و قلبشان سرشاز از مهر و راستی.
و من تا آخرین لحظه زندگیم عاشق این سرزمین و مردمانش خواهم ماند و از خدا بابت ایرانی آفریده شدنم سپاسگزار.
و اصفهان دیاری از این سرزمین با مردمی خونگرم به گرمای آفتابش غرور مرا را با شکوه معماریش و بلندای مناره هایش بر فراز آسمان می ساید و چشمانم این روزها آنقدر زیبایی می بیند که تا مدتها سیراب است.
وقتی پسر جوان در گرمای چندین درجه دست از تعمیر ماشین می کشد و خودش را به ماشین تو می رساند، یا مردی در ترافیک از ماشین پیاده می شود یا موبایلش را زودتر از موعد قطع می کند تا تو را بی هیچ منتی راهنما باشد، احساس می کنم اینان مردمان واقعی سرزمین من هستند.
وقتی در افق رودخانه ای با دهها پل محو می شوم دلم فقط تو را می خواهد، ایران، کشور من .
وقتی ساختمانها در برابر مناره بلند و جنبانت به تعظیم قد خم کرده اند من شکوه و غرور یک سرزمین را که تا به عرش قد علم کرده می بینم.
وقتی به شمارش ستون های استوار چهلستونت می پردازم، شمارش سالیان پر از افتخار و پیروزیت برایم سخت می شود.
آه که چقدر دلم می خواهد باز از فراز آن مهمانسرای سنتی،شبانگاهان، تو، خودم، سرزمینم و فر و شکوه کهن ترین تمدن جهان را به نظاره بنشینم.
ایران من ایران من، ای هستی وای جان من، من بی تو فردایی ندارم.
در مسیر تهران - اصفهان
زاینده رود
باغ پرندگان
خانه مشروطیت