مهمونی
فردا باید مهمون برامون بیاد. آشپزخونه حسابی تمیزه. همینطور یخچال و ... صندلی روگذاشتی زیر پات و رفتی آب بخوری از یخچال. منم حسابی درگیر میوه شستنم. یه هویی از سکوت تو و شرشر آب یادم می افته که تو داشتی آب می خوردی!! اما وای چه دیر . با یه دستت شاسی آب یخچال رو نگه داشتی و دستت دیگه ات رو داری زیر آب می شوری و از یخچال گذشته و کف آشپزخونه رو هم پر کرده و داره شر شر توی چاه میریزه. یه جبغ بنفش و باز پاک کردن و پاک کردن و پاک کرده. گذاشتمت توی تخت پارک و درت رو بستم تا بتونم با خیال راحت برنج پیمونه کنم و پاک کنم. گلوله گلوله اشک می ریزی و من این اشک تمساح رو بازم باور می کنم و می زارم بیای کمکم. چند دقیقه بعد فرش با یک حرکت تو پر از...
نویسنده :
مامان آروین
1:10